دل مامان بازم شکست
سلام عروسک قشنگ من دخملم عموی مامانیت بعد 7 ماه که کلی اذیت شد و زحمتای زیادی که بچه هاش براش کشیدن و درست زمانی که همه داشتیم امیدوار میشدیم که پاهاش دارن خوب میشن و بهتر میشه و خودش میره به دیالیز و کلی امیدهای قشنگ دیگه یکدفعه فشارش رفت بالا و یک هفته رفت تو کما بعدشم هممون رو تنها گذاشت و رفت پیش خدا و پیش بابا بزرگ عزیزم دلم خیلی گرفته من عمو جون رو خیلی دوستش داشتم بوی بابام رو میداد و از همه مهمتر یک تکیه گاه بود برام او بوسه های قشنگی که از پیشونیم میکرد و بغلم میکرد هیچوقت و هیچکس نمیتونه جاش رو بگیره وقتی بابام فوت کرد 15 سال بیشتر نداشتم بعد از اون عموم همیشه سعی میکرد جای خالی بابام رو برام پر کنه هر چند هیچوقت پر نشد و...
نویسنده :
مامان ایلین
15:12