ایلینایلین، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره

دختر قشنگ من

دل مامان بازم شکست

سلام عروسک قشنگ من دخملم عموی مامانیت بعد 7 ماه که کلی اذیت شد و زحمتای زیادی که بچه هاش براش کشیدن  و درست زمانی که همه داشتیم امیدوار میشدیم که پاهاش دارن خوب میشن و بهتر میشه و خودش میره به دیالیز و کلی امیدهای قشنگ دیگه یکدفعه فشارش رفت بالا و یک هفته رفت تو کما بعدشم هممون رو تنها گذاشت و رفت پیش خدا و پیش بابا بزرگ عزیزم دلم خیلی گرفته من عمو جون رو خیلی دوستش داشتم بوی بابام رو میداد و از همه مهمتر یک تکیه گاه بود برام او بوسه های قشنگی که از پیشونیم میکرد و بغلم میکرد هیچوقت و هیچکس نمیتونه جاش رو بگیره وقتی بابام فوت کرد 15 سال بیشتر نداشتم بعد از اون عموم همیشه سعی میکرد جای خالی بابام رو برام پر کنه هر چند هیچوقت پر نشد و...
28 آذر 1390

اولین قدم

دخترکم ملوسکم  امروز اولین قدم زندگیتو برداشتی انشالله همیشه تو تمام مراحل زندگیت قدمات محکم و استوار باشه و مایه سربلندی مامانی و بابایی بشی  انشالله سایه ما  همیشه بالای سرت باشه حداقل تا وقتی خودت خانوم شدی و کمتر به ما احتیاج داشتی. البته همیشه والدین بیشتر به بچه هاشون احتیاج دارن دیروز خاله مریم و خاله حمیده با پسر نازش کیان جون اومدن دیدنت برات هدیه اورده بودن چون تولدت نبودن  کلی با کیان جون بازی کردی اونم اصلا اذیتت نکرد و ماشینشم بهت داده بود تا باهاش بازی کنی خلاصه هم به شما خوش گذشت هم به ما  . یک عکس هم از دو تاییتون گرفتم میزارم که خاطره باشه   ...
17 آذر 1390

پنجمین دندان

عسل مامان بلاخره دندون پنجمت در اومد دفعه پیش که رفتیم دکتر گفت دندونات خیلی کند در میان اخه اخرین دندونت 9 ماهگی در اومد و از اون موقع تا حالا خبری نبود منم یکم نگران شدم که چرا ؟ ولی خوب هر چیزی وقتی داره و تو کار خدا نباید زیادی فضولی کرد  و البته فکر کنم خیلی داری اذیت میشی و این دندونت حسابی داره اذیتت میکنه شبا خیلی بیدار میشی و گریه میکنی الهی مامان قربونت بره انشالله این روزام میگذره و تو یک چشم به هم زدن میبینی دهنت پر دندون شده و گاااااااااااااااااااااااااززززززززز ...
17 آذر 1390

دندون های اسیا

ملوسکم شیطونکم همه دنیای من بلاخره از اون ته تهای دهان کوشمولوت 2 تا مروارید سفید با 1 دونه از پایین دارن در میان مبارکه عزیزم میدونم خیلی اذیت میشی ولی مامان ارزشش رو داره  از این به بعد میتونی ته دیگم بخوری خوشگل مامان یکی از همکارای من چند تا پیام خیلی جالب برام فرستاده اینجا برات مینویسم تا وقتی بزرگ شدی گوشواره گوشت کنی صبورانه در انتظار زمان بمان هر چیز در زمان خودش رخ میدهد باغبان حتی اگر باغ را غرق اب هم کند درختان خارج از فصل خود میوه نمیده ند   خدایا حکمت قدمهایی که برایم بر میداری اشکار کن تا درهایی را که برویم میگشایی ندانسته نبندم و در هایی که بسویم میبندی به اصرار نگشایم ...
13 آذر 1390

بی خوابی ها جیگر طلا

سلام دخمل نازگلی من  الان ساعت 1 و 45 دقیقه نصفه شبه و شما رو به زور خوابوندم از عصابنیت داشتم میترکیدم از صبح که ساعت 10و نیم بیدار شدی تا الان کلا 45 دقیقه خواب بعد از ظهر داشتی مامان جون میگه بچه داری سخته شمام اینجوری بودین ولی به خدا باور کن عزیزم من هیچ وقت تا قبل از عروسیم ساعت 12 شب رو ندیده بودم شمام اگه به حال خودت باشی نباید ببینی ولی نمیدونم این همه تلاش برای نخوابیدن با وجود تلو تلو خوردن  و بسته شدن ناخوداگاه چشم برای چیه؟عکسای زشتت رو هم میذارم ببین چه حال و روزی داشتی تا بعدها مثل مامانیت نزنی زیرش و بگی من هیچ وقت 12 شب رو ندیدم   ...
9 آذر 1390

کارای جدید ایلین

سلام پرنسس مامان . بعد یک ماه عزیزم دوباره برگشتیم خونمون بابایی رفته بود ماموریت گرگان ما هم باهاش رفتیم عید قربان وغدیر و دو هفته قبل و بعدش اونجا بودیم به شما بد نگذشت چون کلا شلوغی رو ترجیح میدی و بر عکس من بابایی که سکوت رو بیشتر ترجیح میدی شما هر جا شلوغی و خرابکاری باشه حرف اول رو میزنی از کاری جدیدت برات بگم که امروزا تقریبا راه رفتنت خیلی بهتر شده و شبیه جوجه اردک زشت راه میری و ما کلی بهت میخندیم خوب بلدی چشمک بزنی و دل همه رو ببری یک بوس خوشگلم اگه کسی رو خیلی دوست داشته باشی براش میفرستی . بابا و مامان رو به اسم صدا میکنی و اگه کاری که میخوایی نکنیم یک جیغ بنفش میکشی که خونه رو تکون میدی به کی  رفتی نمیدونم هر چند که ند...
7 آذر 1390
1